لطیفه های تاریخ گذشته روزی عقابی خسته داشت پرواز میکرد که ناگهان گنجشکی میره طرفش میگه: کاکا وسعت پر رو حال میکنی؟ عقابه میگه: برو حوصلتو ندارم! گنجشکه بازم پیله میکنه میگه: کا وسعت باله رو حال میکنی؟ عقابه بازم میگه: بروحوصلت و ندارم و گرنه میام یه کاری میکنم پرات بریزه! گنجشکه میگه: مردی بیا! عقابه میره طرف گنجشکه میزنه پراشو میروزنه گنجشکه در حال افتادان میگه میگه کا هیکل و حال میکنی!farsnevis.ir,جوك"خنده دار ...ادامه مطلب
ببخشید لطیفه های کوتاه اولی: ببخشید با حرف هایم سر شما را درد آوردم. دومی: نه اختیار دارید، من حواسم جای دیگری بود! . . . ,جوك ...ادامه مطلب